عاقا من چرا نمیرسم بیام دو کلوم بحرفم؟؟؟؟؟
نبات و ابو نبات از 9 اینا خوابیدن!
من چای با شوکولات زدم بعدم دیدم گشنمه
هی گفتم پاشم برم مسواک کنم فسقوفجور نکنم دیدم نمیشه رفتم سیب زمینی سرخ کردم جاتون خالی زدم تو رگ
الانم میخاستم برم همسرجانو بیدار کنم!
هر کی نظرشه من کرمو ام خودش کرموعه...
با احترام!
اصن علت سیب زمینی سرخ کردنم همین مرد بود
هی به خودم گفتم اگه نری برا خودت سیب زمینی درست کنی فردا این مرد ازینکه شب رفته زود خوابیده منو گشنه ول کرده تو خونه به امونه خدا عذاب وجدون بیچارش میکنه
خخخ
زین روی فسقوفجور توجیه علمی پیدا کرد
وگرنه من تو این ده دوازده سالی که ازدواجیدم شاید اندازه انگشتای یه دست نشه برا خودم چیزی درست کرده باشم
حتی همسرجان ماموریت میرف من سراغی از آشپزخونه نمیگرفتم !!!
بگذریم
عاقا بگم براتون
دیشب نبات پدر پدر جد ما رو در آورد تا 11 شب بالاخره نصفه نیمه خسبید!!! همون موقه ها که داشت خوابش میبرد پاشد نشست تو جاش سرشو اورد کنار صورتم گف فردا بهت جایزه میدم!!!! گفتم وای واقعا چی بهم میخای جایزه بدی کلی هم ذوق در کردم از خودم... گف استیکر میدم بهت....خوابید ... صب موقع نماز اومده بود تو تخت ما... حدودای هفت بیدار شد بهم یه لبخند باحال با چشمای خندون زد دوباره خوابید... چن دیقه بعد بلند شد نشست... بعد راه افتاد رف بره پایین از تخت گف الان میاما!!!! گفتم جیش داری؟ گف نه و رفت و دو سه باری تکرار کرد الان میاما! گفتم باشه... فک کردم رفته بینیشو بگیره فین کنه در واقع چون از دیشب آبریزش و گرفتگی اینا داشت.... اومد .... دیدم کنار من وایساده دستاشو یه جوری گرفته که ینی میخوام غافلگیرت کنم یه چیزی قایم کردم و اینا.... وای خدا... رفته بود برام استیکر آورده بود... یه ماه بنفش.... خدایا جان.... انگار تو قلبم پر از عسل اکلیلی طلایی و نقره ای و قرمزززززز شد.... اینقده چلوندمش....
ولی باز دلم خنک نشد....
خدایاجان لطفا همه بچه ها در پناه خودت سلامت حفظ کن ما رو هم براشون حفظ کن
ماچ بهت